Saeed ahadipour سعیداحدی پور(سعیدشریفات)

متن مرتبط با «خواهد» در سایت Saeed ahadipour سعیداحدی پور(سعیدشریفات) نوشته شده است

دلم کمی خدا میخواهد

  • دلم کمي خدا میخواهدبراي خوب بودنبراي خوبي كردن برای گوش دادنبراي دل دادنبراي دل گرفتنبی ریابی منتبی اجبار،با صداقت خدا را میخواهم براي داشته هایم و نداشته هایم...همه همدیگرو گول می زنم  آب رو همو میبرن غافل از آنکه اون بالا یکی حواسش به همه هست می‌نویسد ومیگذرد البته روزی میخواهد که شاید دیر بشهبشه خدارو که شرمنده نیستم مطمنم ..ولی نقطه ضعفم  که برطرفش کردم اینکه کعبه همه اطمینان کردم....واز خدا متشکرم+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 17:35  توسط ahadipour  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه کسی خواهد دید مردنم را ــ بی قید

  • ...تقدیم به او چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو... چه كسي خواهد ديدمردنم را بي تو ؟بي تو مردم ، مردمگاه مي انديشمخبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟آن زمان كه خبر مرگ مرااز كسي مي شنوي ، روي تو راكاشكي مي ديدمشانه بالازدنت رابي قيدو تكان دادن دستت كهمهم نيست زيادو تكان دادن سر را كهعجيب !‌عاقبت مرد ؟افسوسكاكش مي ديدممن به خود مي گويم:" چه كسي باور كردجنگل جان مراآتش عشق تو خاكستر كرد ؟ "باد كولي ، اي بادتو چه بيرحمانهشاخ پر برگ درختان را عريان كرديو جهان را به سموم نفست ويران كرديباد كولي تو چرا زوزه كشانهمچنان اسبي بگسسته عنانسم فرو كوبان بر خاك گذشتي همه جا ؟آن غباري كه برانگيزانديسخت افزون مي كردتيرگي را در دشتو شفق ، اين شفق شنگرفيبوي خون داشت ، افق خونين بودكولي باد پريشاندل آشفته صفتتو مرا بدرقه مي كردي هنگام غروبتو به من مي گفتي :" صبح پاييز تو ، ناميومن بود ! "من سفر مي كردمو در آن تنگ غروبياد مي كردم از آن تلخي گفتارش در صادق صبحدل من پر خون بوددر من اينك كوهيسر برافراشته از ايمان استمن به هنگام شكوفايي گلها در دشتباز برمي گردمو صدا مي زنم :" آيباز كن پنجره راباز كن پنجره رادر بگشاكه بهاران آمدكه شكفته گل سرخبه گلستان آمدباز كن پنجره راكه پرستو مي شويد در چشمه ي نوركه قناري مي خواندمي خواند آواز سروركه : بهاران آمدكه شكفته گل سرخ به گلستان آمد "سبز برگان درختان, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها